مدتی است که "آیدا" در خانه تنها است. "ایرج" ـ همسرش ـ برای خدمت در بیمارستانهای صحرایی به میادین جنگ رفته است . آیدا که مدیر مدرسه است، ناچار در خانه به انتظار بازگشت شوهرش روزگار میگذراند. تنها واسطهی آنها نوارهای کاستی است که از طریق آنها با یک دیگر گفتوگو میکنند. روزی آیدا در خانه بود که مردی به همراه خانوادهاش وارد ساختمان شد. "بشیر" ـ مرد جنوبی ـ معذرتخواهی میکند و میگوید کلید این خانه را به عنوان خانههای سازمانی به آنها دادهاند و قرار نبود کسی در آنجا ساکن باشد. آیدا با ماندن موقت آنها موافقت میکند. چندی بعد نیز ایرج بازمیگردد و همگی در کنار یکدیگر زندگی میکنند. روزی ناگهان آقای نصرتی به همراه زن و شوهری وارد میشود، در حالی که برای آنها توضیح میدهد که خانه متعلق به دکتری بود که در بیمارستانهای صحرایی و همسرش نیز در بمباران مدارس به شهادت رسیده است. قرار بر این بوده که خانوادهای جنوبی در ساختمان ساکن شوند، اما آنها در بین راه به دست عراقیها به شهادت میرسند. این بار معصومه و همسرش در خانه ساکن میشوند.
وزن
72
تعداد صفحات
48
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0