«امید» تکانی به خودش داد و چشمهایش را باز کرد. صدای مادر را شنید که میگفت پسرم بیداری؟ مادر پنجره اتاق را باز کرد، نسیم خنکی به صورت امید خورد. صدای گنجشکها از کنار باغچه به گوش میرسید که برای خوردن تکههای کوچک نان سروصدا میکردند. امید به گلهایی فکر میکرد که در باغچه کاشته بود و به مسابقه روز گلکاری در مدرسهشان. او دلش میخواست برنده این مسابقه باشد و... .
زبان
فارسی
وزن
54
کد دیوی
8fa3.62
مکان انتشار
تهران - تهران
تعداد صفحه
36
زمان انتشار
1399
شابک
9786003333833
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0