پسر جوانی به طور اتفاقی در خیابان نامزدش را همراه صمیمیترین دوست خویش میبیند که همرا یکدیگر و با صمیمیت بسیار در حال گذرند. جوان به سختی آشفته شده و در حالی که اجازهی هیچ توضیحی به آندو را نمیدهد، از خود بیخود، از شهر خارج شده و به بیابان میرود و تصمیم میگیرد آنقدر راه برود تا از پا درآمده و بمیرد. کمی که میگذرد، با پیرمردی روبهرو میشود که به زور خود را به جوان تحمیل کرده و با وی مشغول گفتوگو میشود. پسر از صحبتهای پیر متوجه میشود که او سرنوشتش است که خود را اینچنین نمایانده و سعی در کمک کردن دارد. پیرمرد تاکید دارد که هرچند مسئول زندگی اوست اما سرنوشت است و این به آن معنی است که راه را به جوان نشان میدهد ولی چگونگی پیمودن راه با خود اوست. مرد پیر پس از آن که احساس میکند به قدر کافی صحبت کرده دور میشود. جوان هنوز مات و مبهوت است که اینبار صدای کلاغی او را به خود میآورد و عجب آن که کلاغ قادر به سخن گفتن است. پرنده ادعا دارد میتواند جوان را به آرزوهایش برساند و سرنوشت را کاملا نفی میکند. پس از رفتن کلاغ جوان بیهوش برجای میماند. وقتی چشمهایش را باز میکند در بیمارستان است. برایش شرح میدهند که عدهای کوهنورد او را کاملا عریان بالای قلهی کوهی یافتهاند. دوستش که به عقیدهی او، سبب این همه بدبختی بوده در کنارش حضور دارد و برایش توضیح میدهد که پس از سالها به طور اتفاقی در آن روز شوم بر اثر یک اتفاق متوجه شده که برادر نامزد وی است، اما او که به شدت رنجیده بود اجازهی هیچ حرف و شرحی را نداده است. همین برخورد باعث میشود دختر در شوک شدیدی فرو برود و در بیمارستان روانی بستری شود. پسر جوان پشیمان از عجلهی خود تصمیم میگیرد به سراغ نامزدش برود شاید بتواند او را به زندگی بازگرداند اما پس از ملاقات با وی متوجه میشود به آرزویی محال چنگ انداخته است.
وزن
96
تعداد صفحات
64
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0