در دورانی که قصهگویی میرفت تا به فراموشی سپرده شود، روزی قصهگویی مردم را به دشتی فرا میخواند و برای آنان داستانی را حکایت میکند، از جوانی شاعر که هر روز با قلمی قدیمی برای معشوقش نامهای مینوشته و به دست پیک میسپرده تا به معشوق در شهری، آن سوی دریاها برساند. مادر جوان قلم را میشکند و شاعر از غصه راهی بیابان میشود. پیک که خود عاشق زن جوان شده نامههای شاعر را به آب داده و خود تا آخر عمر پشت دیوار خانهی زن به انتظار مینشیند، تا روزی که مردم جسدش را آنجا مییابند. زنی فالگیر پیش از اینها تمام آنچه را که گذشت برای زن پیشگویی کرده و گفته بود پس از مرگ پیک، نامهای از فردی به دستت خواهد رسید و اینچنین روزی زن کبوتری را دید که در پنجرهاش نشسته و نامهای همراه دارد. زن پس از خواندن نامه راهی صحرا شد و تا امروز هیچکس او را ندیده است. زن فالگیر که روزی اغفال مرد معرکهگیری شده بود. کودکی به دنیا آورد که بعدها تبدیل به همان پیک شد که پیش از آن سخنش رفت. زن تصمیم گرفته بود انتقام پدر را از پسر بگیرد پس او را به عشق زن زیبای شهر ترغیب کرد. او سالها پیک را بر در خانهی زن زیر نظر داشت و پس ازمرگ وی به سوی شویش، که صحاف پیری بود، بازگشت و زندگی را با وی از سر گرفت. معرکهگیر با صحاف از زمانهای دور دوست بود و به تلافی این که صحاف سالها پیش تمام پول وی را از بین برده بود، همسر وی را اغفال کرد. صحاف در آن روزگاران در حال مستی با دختری ولگرد آشنا شده و تمام اندوختهی دوست خویش را خرج وی کرد. دخترک با آن پول به شهری آن سوی آبهای بزرگ رفته و کودکش را به دنیا آورد. پسرش شاعر شد و عاشق زن زیبارویی. وی با قلمی که زن زیباروی برایش فرستاده بود، اشعار عاشقانه میسرود و برای زن میفرستاد. مادر روزی قلم را برداشت و آن را به دو نیم کرد. شاعر در پی این واقعه دیوانه شد و سر به صحرا نهاد.
وزن
54
تعداد صفحات
36
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0