«عارف» به تازگی پدر ثروتمندش را از دست داده بود و تمام ثروتش به او رسیده بود. اما او خیلی زود همة اموالش را به دلیل بیکفایتی از دست داد و به بیچارگی افتاد. شبی پیرمردی در خواب به او گفت که به مصر برود، در آنجا گنجی انتظارش را میکشد. عارف به طرف مصر حرکت کرد و طی ماجرایی نزد حاکم آنجا رفت و همة ماجرا را برای او بازگو کرد. حاکم مصر به او یادآوری کرد که انسان عاقل نباید بر اساس یک خواب دست به عملی بزند. حاکم گفت خود من هم خواب دیدهام که در شهر شما در زیر خانهای گنجی پنهان است و نشانی خانه را داد. عارف دریافت که خانهای که حاکم مصر میگوید خانة خود اوست، بنابراین از حاکم تشکر کرد و به سرعت به سوی خانة خویش رهسپار شد. او گنج را یافت و به وسیلة آن زندگیاش را رونق بخشید.
وزن
24
تعداد صفحات
16
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1388
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0