در داستان حاضر، نویسنده سرنوشت خانوادهای را به تصویر میکشد که در طی جنگ تحمیلی از زادگاه خود در عراق، آواره شده و در اهواز سکنی گزیدهاند. پدر خانواده ـ آقا سید که فردی است با تعصبات خشک مذهبی پس از فلج شدن همسرش، سیده خاتون، همواره مشکلاتی را برای همسر و فرزندانش، "میرزاجواد" و "صفیه" میآفریند. از جمله این که به آنها اجازهی ادامهی تحصیل را نمیدهد و با خشونت خود همواره آنها را میآزارد. تا این که پوران خانم، زن همسایه، که صاحب دختری است با نام حمیده، تصمیم میگیرد به دلخواه خود صیغهی آقاسید شده و پرستاری همسرش را برعهده میگیرد. در این راستا دلبستگی بین حمیده و میرزاجواد در خلال بازیهای کودکانه، رخ میدهد. از طرف دیگر صفیه با میرزامحمود ازدواج میکند که حاصل این ازدواج پسرانی با نامهای "ایرج" و "منوچهر" هستند. میرزامحمود همواره از این که صفیه نسبت به او بیاعتناست و نیز از تصمیم منوچهر برای رفتن به جبهه، شاکی است و این امر را ناشی از تشویقهای جواد میداند و....
وزن
405
تعداد صفحات
270
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1385
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0