هفت فرشته مقرب به خواست خدا دور هم جمع میشوند و طی هفت روز اعمال انسانها را تحت نظر قرار میدهند. هر فرشته یک نفر را نگاه میکند، و هر یک از آنها نکات منفی را در انسانها میبینند و ناامید از انسانها نزد خداوند باز میگردند و میگویند خداوندا همان طور که خواسته بودید ما از دریچههایمان هفت روز آدمها را نگاه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که آنها قلبهای سیاهی دارند، خداوند آنها را دعوت به سکوت کرد و همه را به طرف دریچهاش فرا خواند و اجازه داد از آن دریچه به زمین نگاه کنند. در بیمارستانی دو زن باردار روی تخت خوابیده بودند. یکی جوان و دیگری چندمین زایمانش بود و بسیار غمگین. زیرا در زایمانهای قبلی فرزندانش پس از تولد مرده بودند. زن جوان به آسانی زایمان کرد و صاحب پسر زیبایی شد، اما زن دیگر بعد از کشیدن درد زیاد نوزادش را به دنیا آورد و در تمام مدت زن جوان برای او دعا میکرد و نگران او بود. پس از زایمان هر دو زن در یک اتاق خوابیده بودند. زن جوان نیمه شب بیدار شد و دریافت که کودک زن دیگر از دنیا رفته است. او که میدانست این بار همسر زن، او را ترک خواهد گفت نوزاد خود را جای نوزاد آن زن قرار داد. نوری از زن جوان جوانه زد و ملکوت را روشن کرد. فرشتهها با دیدن این منظره بیآنکه چیزی بگویند، بلند شدند، به هم نگاهی انداختند و در حالی که اشکهایشان را پنهان میکردند رفتند.داستان مذکور تحت عنوان «گاهی از دریچهی خدا نگاه کن» یکی از چندین اثر گزیدهی جلسات «کارگاه داستان و نقد داستان» است که در روزهای سه شنبه هر هفته، از آبان 1383 تا آبان 1384 در «آموزشگاه هنرهای سینمایی سمنگان» برگزار میشد. عناوین برخی از این داستانها عبارت است از: صبحانهی کامل؛ شغل تلویزیونی؛ تفاهم؛ کمک؛ جان زندگی؛ سکوت و دو عاشق تنها.
وزن
168
تعداد صفحات
112
محل انتشار
سمنان - سمنان
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0