مادر قاب عکس را پاک میکند و با گریه با عکس پدر از سفر حرف میزند. از این که چقدر منتظر و هراسان به در خیره شدند، اما پدر نیامد. پس از اولین نامهاش در ماه اول، دیگر نامهای نیامد. آنها با وجود پدر روزهای قشنگی را گذراندند؛ رزوهایی که با وجود مشکلات بزرگ و روزمره دائماً خنده بر لب داشتند. اما حالا با وجود رو به راه بودن اوضاع زندگی به دلیل نبود پدر خنده بر لب ندارند. گویی جایی از زندگی اشتباه است. آنها آرزو میکنند که ای کاش یک نفر آشنا یا غریبه به دیدار آنها بیاید. با وجود غصههای بسیارشان، مادر میگوید: «عیبی ندارد ما هم آخر خدامان بزرگ است.» آنها آرزو میکنند که ای کاش یک روز پستچی نامهای از بهشت از جانب پدر برایشان بیاورد. این داستان در قالب شعر و به دو زبان فارسی وا نگلیسی به چاپ رسیده است.
مترجم
سعید مترجم : نبوی
وزن
42
تعداد صفحات
28
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی/انگلیسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0