پسری روستایی با نام "اسپاس" تصمیم میگیرد تا به شهر برود. پیر روستا او را راهنمایی میکند و کتابی به او میدهد تا در مسیر، هدایتگر او باشد. اسپاس به راه میافتد، اما در راه احساس میکند که دیگر نمیتواند به مسیر خود ادامه دهد، چرا که بار او زیاد و آذوقهاش کم است. او با خود میاندیشد که باید چه کند؟ او به کتاب راهنما مراجعه میکند و بدینوسیله مشکل خود را حل میکند. بعد از آن او به راحتی ادامۀ مسیر میدهد تا این که یک روز، در حالی که خواب است، دزد تمام وسایل او را با خود میبرد و اسپاس پس از بیدار شدن از خواب متوجه میشود که برای ادامۀ راه دیگر هیچچیز با خود ندارد. اما او بار دیگر با مراجعه به کتاب راهنما راهحل جدیدی برای این مشکل پیدا میکند. اسپاس همچنان به راه خود ادامه میدهد تا این که در نزدیکی شهر، مردی را میبیند که در حال فرار است، اسپاس علت را از او جویا میشود و مرد میگوید: تو هم وارد این شهر نشو چرا که در این شهر همهچیز برعکس است و به همین دلیل نام این شهر، شهر برعکس است. در این شهر اتفاقاتی برای من رخ داده است که من دیگر تحمل ماندن در آن را ندارم. اسپاس به حرف مرد توجه نمیکند و وارد شهر میشود. او در داخل شهر با ماجراهایی روبهرو میشود که مسیر زندگیاش را به کلی تغییر میدهد.
وزن
96
تعداد صفحات
64
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1387
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0