سالی که باران نبارید و شش قصه‌ی دیگر

9789643235123

ویژگی‌های محصول
جلد -24 صفحه -تالیف -چاپ 1
توضیحات محصول

یک سال در مدینه باران نبارید و خشکسالی شد. در آن سال قیمت گندم و نان روزبه‌روز بیش‌تر می‌شد. در یکی از همین روزها امام صادق، از "معتب" ـ دوست و نماینده‌ی خود ـ خواست تا تمام گندمی را که به خانه‌ی امام ذخیره بود به بازار برده و به مردم بفروشد. معتب که می‌دانست گندم در مدینه نایاب است از این حرف امام تعجب کرد و امام را از این کار بازداشت. اما امام بر این کار اصرار ورزیدند و معتب پس از فروختن گندم‌‌ها با ناراحتی نزد امام بازگشت. امام فرمود: ای معتب! از این پس گندم خانه‌ی مرا روز به روز از بازار بخر. نان خانه‌ی من نباید با نانی که مردم مصرف می‌کنند، فرق داشته باشد. دوست دارم نزد خدا از نظر زندگی و خرج و مخارج، با سایر مردم مساوی باشم". این داستان تحت عنوان "سالی که باران نبارید" به همراه شش داستان دیگر با موضوع "انصاف و عدالت" به چاپ رسیده است. عناوین دیگر داستان‌ها عبارت‌اند از: خاطره‌ی شیرین؛ من تشنه‌ام؛ دست‌های زخمی؛ گردنبند امانتی؛ یار وفادار؛ و مزد کارگر.

مشخصات محصول
  • وزن

  • 36

  • تعداد صفحات

  • 24

  • محل انتشار

  • تهران - تهران

  • سال انتشار

  • 1386

  • زبان

  • فارسی

نظرات کاربران

برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.

متوسط امتیازها

0.0

نظرات کاربران

هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.

محصولاتپیشنهادی

سبد خرید (0 مورد)
ارزش کالاها ۰ تومان
تخفیف کالاها ۰ تومان
مبلغ قابل پرداخت ۰ تومان
```