مرتضی برای چند ثانیه نگاهش روی صورت نرگس خشک شد و بعد نشست. نرگس به بازی بچهها خیره شده بود. صورتش پر از خنده شده بود؛ اما خودش متوجه نبود. مرتضی داشت او را نگاه میکرد؛ اما باز هم متوجه نبود. نرگس توی حال خودش بود و داشت توی خودش کیف میکرد که مرتضی گفت: به خاطر بچهها گفتی اینجا بشینم؟ نرگس جا خورد. خنده از صورتش محو شد رنگش سرخ شد.
زبان
فارسی
وزن
123
کد دیوی
8fa3.62
مکان انتشار
تهران - تهران
تعداد صفحه
82
زمان انتشار
1399
شابک
9786229734827
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0