«صدیقه» خانم به همراه مادرش به محلة جدیدی در تهران آمدند. او دختر زیبای حاجی «سید لطفالله» پیشنماز مسجد بود. حاجی سید لطفالله کیمیاگری سرشناس بود که به فیزیک و شیمی و زبانهای خارجه تسط کامل داشت و به کشورهای مختلفی سفر کرده و علوم مختلف را آموخته بود. او در حین مباحثه با کیمیاگران جهان، به فن کیمیاگری مسلط شده و اسرار آن را در اسنادی گردآورده بود. در مرگ مشکوک او اسناد به سرقت رفته بود. سارق فردی به نام «شعبان» بود که با آگاهی از اسرار کیمیاگری به ثروت کلانی رسیده بود. «حبیب»، تنها فرزند شعبان شیفتة صدیقه بود و صدیقه با وجود این که با تاجری به نام «احمدآقا» نامزد بود، شرط به هم زدن نامزدی خود با احمدآقا و ازدواج با حبیب را بازگرداندن میراث پدر و اسناد کیمیاگری توسط شعبان تعیین کرده بود. شعبان و همسرش که سخت نگران سرنوشت حبیب بودند، در دوراهی و تردید به سر میبردند و تصمیم آنها برای بازگرداندن اسناد، نگرانیهایی را به وجود آورده بود. چرا که با این کار، سرنوشت همه دچار تحول میشد.
وزن
867
تعداد صفحات
578
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1389
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0