فرمانده و سربازان چندین روز راه پیموده و اکنون در نزدیکی شهر آماده جنگ بودند. فرمانده توپچیاش را صدا زد و پرسید: توپ آماده شلیک است. توپچی جواب داد: بله قربان. شهر را نشانه گرفته است؟ توپچی جواب داد: بله قربان، فرمانده گفت: خوب است هر وقت فرمان دادم شلیک کنید. توپچی گفت: چشم قربان، و از آنجا دور شد. اما هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که توپچی برگشت و گفت: قربان ما نمیتوانیم توپ را شلیک کنیم. فرمانده پرسید چرا؟ قربان چون نمیتوانیم داخلش گلوله بگذاریم. فرمانده برافروخته شد: چرا نمیتوانید داخلش گلوله بگذارید. توپچی گفت: عرض میکنم قربان، داخل توپ یک اردک است. فرمانده فریاد زد: اردک، منظورت این است که...، بله قربان کواک کواک میکند داخل توپ لانه کرده است. فرمانده فریاد زد: بچه پُررو همین حالا ترتیبش را بدهید. گفت: سعی خودم را کردم اما از آن تو بیرون نمیآید فکر میکنم روی تخمهایش خوابیده است. فرمانده در حالی که شمشیرش را برمیداشت گفت... .
زبان
فارسی
مترجم
طاهره مترجم : آدینه پور
وزن
54
کد دیوی
823
مکان انتشار
تهران - تهران
تعداد صفحه
36
زمان انتشار
1399
شابک
9786004366212
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0