داستان حاضر درباره شکارچی ماهری به نام "کربلایی اسماعیل "و پسرش "مراد "است. مراد که اکنون چهارده سال دارد و به علت بیماری و بستری شدن پدرش، به جای او به شکار میرود، خاطرات خود را از اولین باری که با پدرش به شکار رفته باز میگوید . خاطراتی که بخش عمده داستان را تشکیل میدهند .او که در آن زمان هشت سال بیشتر نداشت، در نخستین شکار چیزهای زیادی از پدر میآموزد .توقفگاهها و پناهگاههای میان کوهها، روش تهیه غذا و روشن کردن آتش، نحوه حرکت از گذرگاهها و ماندن در روز و شب در کوه و صحرا، رعایت نکات ایمنی و احتیاطهای ضروری، عبور از جادههای باریک، شناخت گیاهان مختلف و کاربرد فواید و نحوه استفاده آنها، شکار حیوانات پیر و خودداری از شکار جوانترها به خاطر تداوم بقای آنها، روش تیراندازی، کشتن مار، محاصره کردن گلههای شکار، مبارزه با حیوانات مهاجم مثل گرگها و گفتارها و خرسها و ...، شیوه انتقال گوشت شکار و نکات دیگری که مراد از پدر آموخته بود مطالب اصلی داستان را شکل میدهد .او اینک بدون پدر برای شکار آمده است .با این همه در راه با مردی به نام "جاسم "آشنا میشود و پس از دوستی با هم، به اتفاق یکدیگر به شکار میروند، و در پایان با دست پر به خانه باز میگردد و پدرش از موفقیت او خوشحال میشود .
وزن
195
تعداد صفحات
130
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1381
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0