در زمانی که مغولها بر ایران مسلط بودند، سلطان ابوسعید از اولاد هلاکو در سلطانیه پایتخت خود فرمانروایی میکرد. او ماموران خود را که «ایلچی» نام داشتند برای ماموریتهای مهم اعزام میکرد. ایلچیها به هر شهر و دیاری که میرسیدند، اهالی محل مجبور بودند پذیرایی شایانی از آنها بکنند و هرچه را خواستند فراهم کنند. یکی از این ایلچیها به قریه «باشتین» (از دهات سبزوار) که مردم آن از شیعة متعصب بودند رسیدند و بعد از این که بهترین عمارت را برای اقامت ایلچی انتخاب کردند، برای خوشگذرانی زنانی طلب کردند. آزاده دختر زیباروی برای این امر در نظر گرفته شد؛ اما آزاده که زنی غیرتمند بود حاضر بود به دار آویخته شود اما تسلیم مغولها نشود. در حین دستدرازی مغولان به زنها، جنگی درگرفت و به جز چندنفر ایلچی و همراهانش کشته شدند. در این میان «عبدالرزاق» فرزند خواجه «فضلالله» که جوانی رشید بود و پدر او بین مردم اسلحه پخش میکرد به روستا وارد شد. مردم روستا با گفتههای او و شجاعت و غیرتمندی آزاده که دل عبدالرزاق را نیز ربوده بود، نام سربدار به خود گذاشتند و برای جنگ و دفاع از مملکت و ناموس خود آماده شدند.
وزن
723
تعداد صفحات
482
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1389
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0