نویسنده در این داستان، زندگی زنی زیبارو با نام "ماهرخ" را به تصویر میکشد که به همراه همسرش "طاهر" در روستا ساکن هستند. روزی قادرخان ـ خان روستا ـ سخت دلباختهی ماهرخ شده و از او میخواهد تا با جدایی از طاهرن به ازدواج او درآید. اما ماهرخ و همسرش طاهر این پیشنهاد را نمیپذیرند. قادرخان نیز طاهر را با بیرحمی میکشد و ماهرخ را به زور تسلیم خود میکند. شبی ماهرخ از منزل خان، فرار میکند و در حالی که از شوهرش طاهر، باردار بوده، راه روستایی دیگر را در پیش میگیرد و در میان راه به کلبهی بیبی خاتون و پسرش، صادق، پناه میبرد. آنها با کمک پزشک فرزند ماهرخ را به دنیا میآورند. اما ماهرخ پیش از تولد فرزند خود از دنیا میرود و قادرخان، نوزاد او را به خانهی خود میبرد. در این حال زلزلهای مهیب همراه با سیل، روستای قادرخان را ویران میکند و خود قادرخان بر اثر بیماری جذام، فوت میکند. صادق سرپرستی فرزند ماهرخ را برعهده میگیرد و این در حالی است که روح ماهرخ هر روز به درون کلبه میآید و از پشت پنجره، چشمانتظار فرزندش میایستد و...
وزن
72
تعداد صفحات
48
محل انتشار
شیراز-فارس - فارس
سال انتشار
1384
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0