مرواریدهای باجی را برداشته بودند و پانسمانش باید دو هفتهای میماند. بهش باجی میگفتیم؛ که از همان زبان آقاجانم خواهرش بود و حالا مادر شوهرم شده بود. باید که بیبی جان یا عمه صدایش میزدیم، اما هیچ چیز و هیچ کس درست و حسابی سر جایش نبود. باجی آن روز روی پله ایوان نشسته بود و تکیه به عصایش داشت و به حرفهای پسرش که شوهرم باشد، گوش میداد. هر روز نقشهای برای چه طور گفتن و کی گفتن این موضوع به باجی میچید.
زبان
فارسی
وزن
108
کد دیوی
8fa3.62
مکان انتشار
اردبیل - اردبیل
تعداد صفحه
72
زمان انتشار
1399
شابک
9786226919449
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0