در زمان «جرجیس» پیامبر (ع) امیری کافر زندگی میکرد و قوم او بسیار فساد میکردند. خداوند به خاطر فساد آنها باران را قطع کرد و بسیاری از مردم هلاک شدند. امیر کافر با سپاهی نزد جرجیس (ع) آمد و او را تهدید کرد و گفت دعا کند تا باران بیاید، در غیر این صورت به آزار او خواهد پرداخت. جبرئیل از طرف خداوند پیغام آورد که او نمیتواند آزاری به تو برساند و امیر کافر به جرجیس گفت که برای آزار دادن او دوستانش را آزار میدهد و به این سبب موجبات ناراحتی او را فراهم خواهد آورد. خداوند از طریق جبرئیل به جرجیس پیغام داد که به امیر بگوید که دوستان او را آزار ندهد که باران خواهد آمد. یک هفته باران بارید. چند روز بعد امیر کافر با سپاهی نزد جرجیس آمد و اعلام صلح کرد و به خاطر مهربانی خداوند در حق دوستان جرجیس، به جمع دوستان او درآمد. در این کتاب 201 داستان و حکایت عرفانی در هفت بخش و با عناوین یک و چنین آغاز شد، چنین ادامه یافت، میراثدهندگان و میراثبران کشتها و برداشتها، دقایق و نازککاریها، گشایشها و تنگناها و حقیقت راز: توحید و چند عنوان دیگر به نگارش درآمده است.
وزن
630
تعداد صفحات
420
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1389
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0