در کتاب دیگری از این مجموعه، ماجراهایی که برای مانولیتو در تعطیلات تابستان، اتفاق افتاده، بازگو میشود. به تصریح راوی: "تابستان امسال جایی نرفتم. ولی دوستانم برایم کارتپستال میفرستادند. تابستان در کارابانشل مثل همهجای دیگر دنیاست: یک استخر هست، بستنی هست، وقت چرت بعد از ظهر هست و وقت بیرون رفتن من و جونور پدر بزرگم. بعد از ظهر به پارک اعدامی میرویم. یک بستنی قیفی گنده میخریم و تاشب همانجا ولو میشویم. پدربزرگم میگوید: "مادرت نمیخواهد قبول کند ولی مواقعی هست که ما مثل میلیونرها زندگی میکنیم".
مترجم
فرزانه مهری
وزن
234
تعداد صفحات
156
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1385
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0