خواهر و برادری که از ایل دور افتاده و به دلیل خشکسالی قادر به مهاجرت نیستند، برای فرار از دست دیوی که قصد دارد آنها را به خدمت بگیرد، راه دشت را در پیش میگیرند. آنها میدانند تنها باید از چشمهای که متعلق به آدمیان است، آب بنوشند. ولی برادر، به علت تشنگی زیاد، از چشمهی آقساق جیران (آهوی لنگ) آب نوشیده و بلافاصله به همان حیوان تبدیل میشود. گریه و زاری کاری از پیش نمیبرد و با وجودی که به شهری نزدیک شدهاند، خواهر از ترس آن که برادرش به دست شکارچیها نیفتد وارد شهر نشده و ترجیح میدهد بالای درختی در همان حوالی زندگی کند. روزی فرزند شاه، به طور اتفاقی متوجه حضور دختر شده و با دیدن وی، خواهانش میشود و سرانجام با حیله وی را به پایین کشیده، با او ازدواج میکند. دختر شرح ماجرا را با همسر خویش بازگفته و آهوی لنگش را نیز با خود همراه میکند. چندی بعد دختر مورد حسادت کنیزش قرار گرفته و در قعر چاهی زندانی میشود. کنیز که خودش را به جای بانو جا زده، دستور میدهد تا خون آهوی لنگ را برایش بیاورند و همین باعث میشود که رازش فاش شده و همسر واقعی شاه که اکنون در میان چاه سیاه، فرزندانش را به دنیا آورده، پیدا شود و شاهزاده، کنیزک را به سزای اعمالش میرساند و با شادی، همسر زیبایش و آقساق جیران را به قصر بازمیگرداند.
وزن
204
تعداد صفحات
136
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0