او نتوانست مثل بقیة مردم زندگی آرامی داشته باشد. از آنجا که به قاضی قول داده بود، به کسی آسیبی نرساند، یک روز غروب خانهاش را به آتش کشید و با آخرین گلولهای که برایش مانده بود، خودش را زخمی کرد و در آخر، پیکر نیمهجان خود را روی اسب انداخت و از شهر رفت. سالها بعد به ترانهای دلانگیز بدل شد و تمام رادیوها آن را پخش کردند. «احمق ما مردهایم»، حاوی داستانکهای نویسنده با عنوانهای آخرین صحنه، باران، دشت سوخته، افسانه، نوبت خیال، کلافه، ناگهان و... است.
وزن
48
تعداد صفحات
32
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1389
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0