مادربزرگ نشسته بود و فکر میکرد و زیر لب زمزمه، به گذشتههای دور، به روزهای نوجوانیاش شاداب و بانشاط این ور و آن ور میپرید و سوار بر اسب، صخرهها را پشت سر میگذاشت و آن دوردستها زمین کشاورزی را که به کمک دخترش گندم کاشته بود، درو و بعد دستهدسته میکردند که کاملاً خشک شود. بعد در یک روزی که باد بود، آن را میکوبیدند. دانه از ساقه جدا میشد. آن را توی کیسه میکردند و گاه آن را داخل چادر شب میبستند و چند بار آن را بار اسب و الاغ میکردند به منزلشان که در روستا بود میبردند.
زبان
فارسی
وزن
96
کد دیوی
8fa3.62
مکان انتشار
تهران - تهران
تعداد صفحه
64
زمان انتشار
1397
شابک
9786005022957
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0