روزی "مینا" چشمش به کندوی زنبورهای طلایی میافتد. او با یک جارو قصد بیرون کردن زنبورها از کندو را دارد که ناگهان یکی از آنها به او نیش میزند. مینا ناراحت و گریان نزد مادرش میرود. مادر به او میگوید که حتما زنبورها را اذیت کردهای و مینا در جواب میگوید که از زنبورها بیزار است. فردای آن روز پدر با شیشهای از عسل از راه میرسد. و مینا که بسیار عسل دوست دارد با خوشحالی از او تشکر میکند. سپس مادر و پدرش برای او توضیح میدهند که عسل به وسیلهی زنبورهای پرطلایی تولید میشود. مینا از کارش پشیمان میشود و به سراغ کندوی زنبورها میرود و با خوشحالی بازگشت زنبورها را مشاهده میکند. مینا به زنبورها میگوید که چقدر آنها را دوست دارد و معذرتخواهی میکند. زنبوری که مینا را نیش زده بود به او میگوید دوستش دارد و توضیح میدهد که آن روز به خاطر کار بد مینا او را نیش زده است. پدر و مادر مینا نیز به او یادآور میشوند که سورهای تحت عنوان نحل به معنی زنبور در قرآن آمده که در آن راز خلقت زنبور بیان شده است. آنها به او متذکر میشوند که خداوند چیزی را بیهوده نیافریده است.
وزن
18
تعداد صفحات
12
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1385
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0