پیرمرد خارکن با دخترش زندگی میکرد. او فقیر بود و مشکلات فراوانی داشت. یک روز با ناراحتی به امامزاده رفت و در آنجا مردی نورانی مشتی خاک به او داد و صبح روز بعد خاکها تبدیل به طلا شد. پیرمرد به رفاه و آسایش رسید و دخترش با دختر پادشاه دوست شد. دختر خارکن به دختر پادشاه گردنبندی هدیه داد. روزی کلاغ گردنبند را با خود برد و دختر پادشاه پنداشت که دختر خارکن آن را برداشته است، پس او را زندانی کرد. خارکن که بسیار غمگین بود در خواب همان مرد نورانی را دید. صبح روز بعد مقداری نخود بوداده خریده و در حالی که آنها را در دست داشت از خداوند کمک خواست تا این که کلاغ گردنبند را به دختر پادشاه بازگرداند و او از تهمت زدن به دوستش پشیمان شد. از آن پس نخودهای بوداده به نخودهای «مشکلگشا» معروف شد.
وزن
18
تعداد صفحات
12
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1388
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0