روزی مادر «شنل قرمزی» یک کیف و یک شیشه مربای تمشک را به او میدهد تا آن را به نزد مادربزرگ، در آن سوی جنگل ببرد. شنل قرمزی برای این کار راهی جنگل میشود. اما با ورود به جنگل پس از چندی، سکوتی عجیب جنگل را فرا میگیرد. این سکوت به خاطر ورود گرگ و پنهان شدن جانوران از چنگال اوست. اما گرگ که شنلقرمزی را از دور میبیند با پوشیدن لباس مترسک و چسباندن مقداری پنبه بر سر پوزهاش شنل قرمزی را فریب میدهد و از او علت آمدنش به جنگل را جویا میشود، شنل قرمزی نیز که به گرگ شک نمیکند تمام سؤالات او را پاسخ میدهد. بدین ترتیب گرگ، نشانی منزل مادربزرگ شنل قرمزی را پیدا میکند و خود سریعتر از شنلقرمزی به آنجا میرود. گرگ که مادربزرگ را روی تخت میبیند، از آنجا که فرصتی برای خوردن او را نداشته، وی را در جایی از خانه پنهان میکند و منتظر ورود شنل قرمزی به خانه میشود. شنل قرمزی نیز با دیدن چشمها و گوشها و چنگالهای گرگ کمی شک میکند. و زمانی که گرگ قصد حمله به سوی او را دارد با شلیک گلولهای از طرف شکارچیان از پا در میآید. "شنل قرمزی" عنوان یکی از داستانهای مجموعۀ "قصههای امشب: شبهای پاییز" این مجموعه حاوی افسانههایی از مجموعۀ انگلیسی "افسانههای جهان" است که پس از ترجمه به فارسی، به شیوهای ساده بازنویسی و بعضا بازآفرینی شده است.
مترجم
ویدا مترجم : لشگری
وزن
315
تعداد صفحات
210
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1387
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0