بعد از ظهر یک روز گرم تابستانی، "سیاوش" ساکت و آرام روی پلههای ایوان خانۀ مادربزرگ نشسته بود. او آنقدر در تفکر بود که متوجه آمدن مادربزرگ و "ستاره" نشد. مادربزرگ علت ناراحتی او را جویا شد و دانست که سیاوش چون نمیتواند به خوبی پسر معلولی که در همسایگیاشان زندگی میکند، نقاشی بکشد، ناراحت است. بنابراین مادربزرگ یک داستان برای سیاوش و ستاره تعریف کرد که باعث شد سیاوش پی ببرد هرکس تواناییهایی دارد که شاید دیگران فاقد آن تواناییها باشند. در این کتاب یکی از مهارتهای زندگی؛ یعنی "شناخت خود" در قالب داستان به کودکان آموزش داده میشود.
وزن
36
تعداد صفحات
24
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1387
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0