مریم" خانم ـ مامان نیلوفر و ساغر ـ وقتی که ساغر تازه به دنیا آمده بود، در حادثهی رانندگی از دنیا رفت. از آن زمان به بعد مادربزرگ از بچهها مراقبت میکرد، اما مادربزرگ بسیار پیر و بیمار شده بود و نمیتوانست به خوبی از عهدهی نگهداری آنها برآید. "علیآقا" ـ پدر بچهها ـ نیز مجبور بود از صبح تا شب کار کند تا زندگی راحتی را برای خانواده فراهم سازد. بنابراین علیآقا تصمیم گرفت بار دیگر ازدواج کند. او چندی بعد "مینا" خانم، زنی فهمیده، فداکار و مهربان را به همسری خود برگزید. او بچهها را بسیار دوست داشت و به آنها محبت میکرد. ولی نیلوفر بداخلاقی میکرد و به حرفهای مادر جدید توجهی نمیکرد. هرچقدر پدر و مادربزرگ او را نصیحت میکردند، فایدهای نداشت. تا این که یک روز نیلوفر بیمار شد و در بستر افتاد. در این مدت میناخانم از او پرستاری میکرد. روزی نزدیک صبح نیلوفر مینا خانم را دید که سر نماز اشک میریخت و برای او دعا میکرد. نیلوفر فهمید که میناخانم چقدر او را دوست دارد به همین دلیل از رفتار بدش پشیمان شد و به اشتباه خویش پی برد و دریافت که میناخانم هم میتواند یک مادر خوب و فداکار باشد. او متوجه شد که همهی مادرهای دنیا مهربان و دوستداشتنی هستند.
وزن
18
تعداد صفحات
12
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0