اهریمن با وارد شدن در زندگی «ضحاک» توانست پدر عادل وی «مرداس» را از بین ببرد. او با بوسه زدن به شانههای ضحاک مارهایی را به وجود آورد که غذای آنها مغز انسان بود. روزها به همین منوال میگذشت و جوانهای بسیاری کشته میشدند. شبی ضحاک کابوسی دید. معبران گفتند پسری به نام «فریدون» علیه تو قیام خواهد کرد و تو را از بین خواهد برد. از آن پس ضحاک به دنبال فریدون گشت، اما او را نیافت. وزیر ضحاک برای اثبات پایههای سلطنت، منشوری آماده کرد که بر طبق آن همة بزرگان باید به دادگری ضحاک گواهی میدادند. اما یکی از بزرگان به نام «کاوة آهنگر» این منشور را امضا نکرد. فریدون نیز از فرصت استفاده کرد و به کاوه پیوست. آنگاه آنان با سپاهیانشان به سوی ضحاک به راه افتادند و توانستند آن ستمگر ماردوش را از بین ببرند و آرامش را برپا کنند. این کتاب اقتباسی است از یکی از داستانهای «شاهنامه» که به زبان ساده برای کودکان بازنویسی شده است.
وزن
36
تعداد صفحات
24
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1388
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0