کتاب حاضر، رمانی ایرانی است که با قلمی شیوا و از منظر من روای روایت میگردد. این داستان روایت مردی، بازنشستة شرکت نفت در یک شبانهروز است. داستان فلاشبک میخورد و مرد گذشتهاش را به یاد میآورد، از نخستین روزهایی که دکل حفاری چاه نفت را به مسجدسلیمان آوردند، تا هنگامی که نفت آن چاه به پایان رسید، در این رمان دنبال میشود. «ماندنی احمدی» کارگر بازنشستهی شرکت نفت، پس از مرگ همسرش در خانهاش تنها زندگی میکند. و این کتاب در واقع، یادها و خاطراتی است که دست از سرش برنمیدارند. در بخشی از داستان میخوانیم: ««رینولدز» نرسیده به چشمه نفتی از اسب پیاده شد، بیهیچ ناراحتی از بوی بد و سرگیجهآور نفت، رفت کنار چشمه، کمر خم کرد و انگشت زد توی چشمه نفتی، قامت راست کرد و خیره شد به انگشت نفتیاش. انگشت را بالا برد و گرفت زیر برق آفتاب. «میرزا ابراهیم» و «برادشاو»، که خمیازه میکشید از بیخوابی و خستگی راه، کنارش ایستادند. «رینولدز» ذوق زده حرفهایی زده بود و بعد به جایی اشاره کرده بود که باید چادر میزدند».
زبان
فارسی
وزن
429
کد دیوی
8fa3.62
مکان انتشار
تهران - تهران
تعداد صفحه
286
زمان انتشار
1392
شابک
9786006846439
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0