فردی، مهمان پیامبر (ص) بود. او و پیامبر هر دو شاد بودند و لبخند میزدند، در این هنگام پسری نوجوان از راه رسید و به مرد مهمان چیزی گفت و از آن پس آن مرد غمگین شد. پیامبر علت ناراحتیاش را از او جویا شد و مرد مهمان گفت که این پسر نوجوان، پسر همسایهی ماست. او به من خبرداد که همسرم دختری به دنیا آورده است، اما من آرزو داشتم بچهام پسر باشد. پیامبر (ص) گفت: "دختر مثل دستهگلی است که تو آن را بو میکنی". مرد با خوشحالی خندید و گفت: "چقدر حرفتان زیبا بود. من تا به حال این طور فکر نکرده بودم، حق با شماست". سپس فوری از جا بلند شد و رفت تا دستهگلش را ببیند. این داستان تحت عنوان "خبر مهم" به همراه شش داستان دیگر با موضوع "مهربانی با کودکان" در کتاب حاضر به چاپ رسیده است. عناوین دیگر داستانها عبارتاند از: دوست، کسی که محبت نداشته باشد، این لباس را میشود شست، چه پسر خوبی، مرد مهربان، و چرا گریه میکنی.
وزن
36
تعداد صفحات
24
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0