مردی فقیر حضرت خضر را دید ولی او را نمیشناخت. از او طلب کمک کرد و به آبروی خداوند قسمش داد. خضر که چیزی نداشت تا به او ببخشد گفت: مرا به بازار بردهفروشها ببر و بفروش. مرد فقیر تعجب کرد و با اصرار خضر این کار را انجام داد. تاجری جوان خضر را خرید و با او با مهربانی رفتار کرد. وقتی کارکردن خضر پیر را دید تعجب کرد و او را به خدا سوگند داد که خود را معرفی کند. خضر خود را معرفی نمود و جوان تاجر او را آزاد کرد. داستان فوق یکی از سه داستانی است که در جلد 19 از مجموعه «سرگذشت پیامبران» درباره حضرت خضر(ع) آوردهاست. حضرت خضر یکی از پیامبران خداست. معجزه او این بود که در هر کجا بر روی چوب خشک یا زمین خالی از گیاه مینشست آن جا سبز میشد. او از دنیا نرفته و تا روز قیامت زنده خواهدبود.
وزن
18
تعداد صفحات
12
محل انتشار
مشهد - خراسان رضوی
سال انتشار
1388
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0