روزی دانهای کوچک که در تاریکی زیر خاک بود از سرمای قطره آبی بیدار شد و از بالای سر خود نورهایی دید که به او چشمک میزدند. دانهی کوچک سعی کرد به طرف آن نور حرکت کند اما گرسنه و تشنه بود. در همین حال غذای آمادهای را کنارش دید، اما نمیدانست چه کسی این آب و غذا را برای او آماده کرده است. سرانجام وقتی دانهی کوچک به جوانهای کوچک تبدیل شد و به سطح خاک رسید از درختی کهنسال شنید که این غذا را خدای بزرگ برای او قرار داده تا درختی پرفایده شود. پس از مدتی جوانهی کوچک، به درختی بزرگ با میوههای آبدار تبدیل شد. روزی پسرکی یکی از میوههای آن را چید و بعد از خوردن، دانهاش را در خاک کاشت. درخت جوان از این که میدید دانهی دیگری در زمین جای گرفته خوشحال بود. او میدانست که این دانه نیز روزی به کمک خداوند زندگی زیبای خود را آغاز خواهد کرد.
وزن
18
تعداد صفحات
12
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0