فصل تابستان بود و "سیاوش" و "ستاره" فرصت داشتند کارهای مورد علاقهشان را انجام دهند. یک روز صبح ستاره در حیاط خانۀ مادربزرگ مشغول خواندن کتاب بود اما سیاوش حوصلۀ انجام هیچ کاری را نداشت زیرا او برای گذراندن تعطیلات برنامهریزی نکرده بود. سیاوش از ستاره خواست تا هر دو نزد مادربزرگ بروند و از او بخواهند تا برایشان قصه بگوید. مادربزرگ نیز پذیرفت و قصهای دربارۀ داشتن هدف برای آنها بازگو کرد. این داستان باعث شد تا سیاوش به گونهای دیگر به زندگی نگاه کند. در این کتاب یکی از مهارتهای زندگی؛ یعنی "داشتن هدف" در قالب داستان به کودکان آموزش داده میشود.
وزن
36
تعداد صفحات
24
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1387
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0