مثل همه دکترهایی که دیده بودم، خونسرد و بی تفاوت به نظر میرسید. از پشت عینک من را برانداز کرد، ولی چیزی نگفت. انگار منتظر بود من حرف بزنم. من هم که اگر به خاطر این قولم به آسمان نبود، همان لحظه با بی خیالی مطب را ترک میکردم، چیزی نگفتم. بعد از چند لحظه سکوت، دکتر سرش را از روی چیزی که مینوشت، بلند کرد. بیژن به طرف کتابهایش رفت و کتابی را برداشت. مشغول ورق زدن کتاب بود که ناگهان کتاب داخل دستش آتش گرفت. من با ترس از جا پریدم؛ خودش هم قدمی به عقب برداشت و کتاب را روی زمین انداخت. کتاب کامل سوخت. همچنان ایستاده بودم. نگاه پیرزن روی من چرخید و به بالای سرم خیره ماند. ترس را در چشمانش میدیدم. سایه بزرگی روی دیوار افتاد. جرئت نمیکردم بالا را نگاه کنم...
زبان
فارسی
وزن
372
کد دیوی
8fa3.62
مکان انتشار
تهران - تهران
تعداد صفحه
248
زمان انتشار
1400
شابک
9786226539395
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0