نیمهشب بود که زن به خانهی قدیمی رفت. عطر محبوبهی شب همهجا پیچیده بود. زن، "مریم" را بیدار کرد و او با دیدن زن خوشحال شده و سریع چمدانهای او را گرفت. "رمضان" ـ شوهر مریم ـ از سر و صدا بیدار شد و با دیدن خانم به کمک آنها رفت. زن از مریم خواست پشهبند قدیمی را روی ایوان بزند، برای او چای دم کند و برای نهار فردا آش بپزد. زن گفت که خسته بوده و برای استراحت و تمام کردن داستانش به آنجا رفته است. او تمام شب را با خاطرات مادرش گذراند. صبح چند بچه وارد حیاط شدند و با تعجب پشهبند را دیدند. سالها بود که مریم و رمضان مرده بودند و کسی پشهبند را وصل نمیکرد. نزدیکتر که شدند زن را دیدند که با چهرهای خندان در پشهبند به خواب ابدی فرو رفته بود و در کنارش داستانی قرار داشت. داستان مذکور تحت عنوان "خانهی قدیمی" یکی از پنج داستان کتاب حاضر است. عناوین دیگر داستانها عبارتاند از: محلهی قدیمی؛ مرد قدیمی؛ زن قدیمی؛ و دوست قدیمی.
وزن
111
تعداد صفحات
74
محل انتشار
لنگرود - گیلان
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0