در زمان قدیم پادشاهی حکومت میکرد که دختران زیبایی داشت، اما دختر کوچکتر او از دیگر دختران دوستداشتنیتر بود. اوهمیشه توپش را برمیداشت و برای بازی به کنار برکهای در وسط جنگل میرفت، روزی توپ از دستش به داخل برکه افتاد. شاهزاده خانم ناراحت شد و شروع به گریه کرد. ناگهان صدایی به او گفت "شاهزادهی زیبا چرا گریه میکنی؟" شاهزادهخانم اطراف را نگاه کرد و با تعجب قورباغهبزرگی را دید که حرف میزد، قورباغه به او گفت اگر قول بدهی با من دوست باشی و اجازه بدهی کنارت زندگی کنم توپت را برایت میآورم. شاهزاده خانم قبول کرد و یک دوست جدید پیدا کرد.
مترجم
سمیه روحی
وزن
18
تعداد صفحات
12
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0