کتاب حاضر، حکایت پسر جوانی است که در اوج جوانی و احساس، اعتقادی به جنس مخالف و عشق ندارد. او که نیازهای عاطفی خویش را در رفاقت با چند دوست جستوجو میکند به علت استفاده کردن از مواد مخدر توهمزا در شبنشینیها به نوعی سرخوردگی و گمگشتگی رسیده است که بیشتر اوقات به خودکشی یا فرار به جایی دور میاندیشد. تا این که روزی دختری به نام "ریحانه" را پشت یک پنجره میبیند که با چشمانی غریب به او نگاه میکند....
وزن
516
تعداد صفحات
344
محل انتشار
اصفهان - اصفهان
سال انتشار
1385
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0