آنقدر اصرار کرد تا آخر سر، وقت ملاقاتی برای او ترتیب دادم. روز ملاقات نیمساعت زودتر آمد. چند دقیقهای بیشتر نگذشته بود که بلند شد برود. گفتم: « تشریف داشته باشید، آقا الان کارشان تمام میشود». گفت: «نه، من میروم». خیلی ناراحت شدم که حالا من باید تقاضا کنم تا با آقا دیدار کند! جلوی در که رسید، گفت: «فکر کنم شما ناراحت شدید. اما اجازه بدهید دلیل رفتنم را بگویم. راستش من یک خانه خوبِ دو طبقه دارم؛ ولی همسرم اصرار دارد که خانه مناسب نیست و باید تغییرش بدهم. آمده بودم از آقا درباره مبالغی که نزدم هست، اجازه بگیرم تا آن را صرف بازسازی خانه کنم؛ اما حالا که زندگی ساده آقا را میبینم، اصلاً رویم نمیشود چنین قضیهای را مطرح کنم».
نوع جلد
شومیز
تعداد صفحات
80
ناشر
البهجه
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0