در این داستان مصور و رنگی، در یک روز سرد زمستانی، حسنی بهرغم مخالفت مادرش برای بازی از خانه خارج میشود ;اما هیچ کس راضی نمیشود در آن هوای سرد با او بازی کند .سرانجام سرخورده و ناراحت به خانه برمیگردد و در اثر سرماخوردگی مریض میشود و در رختخواب میافتد .داستان چنین آغاز میشود" :فصل زمستون شده بود/ برگ درختها ریخته بود/ دیگه نه گلی، پرندهای میون دشت نمونده بود/ یه دسته ابر از راه رسید/ بارون اومد/ برف میبارید/ حسنی ما، توی خونه، نشسته بود میزد چونه/ میخوام برم تو کوچهها/ بازی کنم با بچهها/ چرخ و فلک، الک دولک/ ."...این داستان برای گروه سنی "ب " به طبع رسیده است .
وزن
18
تعداد صفحات
12
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1381
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0