زمستان سرد، خیال تمام شدن ندارد. ننهبالا، نوهاش ـ اکبرو ـ تمام پرندهها و حیوانات، همه، در انتظار بهار و رسیدن عمونوروز، روزها را به سر میبرند تا روزی که گربههای ننه خبر میآورند گلهای سگ وارد شهر شدهاند. همهی جانوران به خصوص گربهها از ترس برخود میلرزند و برای کمک، دست به دامان ننهبالا میشوند. ننه تصمیم میگیرد، دم سگها را بچیند تا آنها دیگر جرات نکنند به گربههای شهر، چپ نگاه کرده و آزارشان دهند. اما حالا قیچی کجاست؟ قیچی ته چاه افتاده و ننه حاضر نیست هیچ قیچی دیگری به دست بگیرد چرا که آن قیچی میراث خانوادگی اوست. یکی از گربهها به ته چاه رفته و آن را بیرون میآورد. اما قیچی کند شده و به روغنکاری احتیاج دارد. ننه آن را به بازار برده و درست مثل روز اول بازمیگرداند، اما از تصمیم خویش منصرف شده و به جای این که دم سگها را بچیند، برای آنها از پارچههای رنگی، لباس دوخته و تنشان میکند. پس از این ماجرا در جشنی، گربهها و سگها را با یکدیگر آشتی داده و همه با هم چشمانتظار بهار، عمونوروز، و پدر اکبرو مینشینند.
وزن
108
تعداد صفحات
72
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0