امام سجاد (ع) و یارانش از کنار باغی میگذشتند که ناگهان آهویی را دیدند. آهو با وجود ترسی که داشت سر جای خود ایستاده بود. امام به نزد آهو رفت، او را نوازش کرد و دید دو قطره اشک از چشمانش جاری است. امام به یارانش فرمود که این آهو، گمکردهای دارد؛ شخصی بچهی او را گرفته و او از دوری بچهاش نارحت است و میخواهد به او شیر بدهد. یکی از یاران امام گفت درست میگویید یک شکارچی امروز بچهآهویی گرفته بود. امام و یارانش به نزد شکارچی رفتند. شکارچی ابتدا از سخنان امام تعجب کرد و سپس بچهآهو را به امام بخشید. همگی به باغ بازگشتند و آهو را دیدند که هنوز انتظار میکشد. آهو را به مادرش بازگرداندند و او کمی که شیر خورد همراه مادرش حرکت کرد. آهو کمی که دور شد ایستاد و به امام نگاه کرد و سپس صدایش در باغ پیچید: "هو، هو، هو!" امام به یارانش فرمود او از ما تشکر کرد و با زبان خود ما را دعا کرد. این داستان تحت عنوان "آهوی سرگردان" به همراه هشت داستان دیگر با موضوع "مهربانی با حیوانات" در کتاب حاضر به چاپ رسیده است. عناوین دیگر داستانها عبارتاند از: خروس تنها؛ گربهی تشنه؛ سگی در بیابان؛ بگذارید راحت باشد؛ جوجههای قشنگ؛ مرا نجات بده؛ و به خاطر یک کار خوب.
وزن
36
تعداد صفحات
24
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0