آن روز تا عصر، دخترها حسابی باهم وقت گذراندند و صحبت کردند. از گذشتهها، از خاطرات خوب و از شیرینیشان و کلی چیزها... آیشه همش سعی میکرد حال و هوای این روزها را، با صحبت در مورد چیزهای خوب عوض کند. حسابی حواسش به گلچین و گلچهره بود. از کنارشان جم نمیخورد. گلچهره و گلچین حسابی سرحال و شاد شده بودند و دیگر نگاههای مضطربی نداشتند. آن قدر بهشان خوش گذشته بود که گذر زمان را متوجه نشدند. ساعت، نزدیکهای هفت بود. عایشه یک نگاهی به ساعت کرد و گفت: من دیگر باید بروم. دیرم میشود. طبق قرارمان، امشب را من پیش جیران میمانم که گلچین، پرید وسط حرفش و گفت: اما آخه... آیشه ادامه داد... اما و اگر و آخر نداریم. بعد بلند شد که حاضر بشود، گلچین سرش رو پایین انداخته بود و تو فکر بود. یک بیقراری خاصی داشت...
زبان
فارسی
وزن
129
کد دیوی
8fa3.62
مکان انتشار
تهران - تهران
تعداد صفحه
86
زمان انتشار
1399
شابک
9786227343175
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0