زن از جا بلند شد و به سمت حال چرخید و گفت: چهارتا معتاد زنباز بیسواد مملکت را اداره کنند بهتره نه؟ اگر آدم بودند و هنر زندگی صالحانه را میدانستند، به دخالت و فضولی در کار دنیا چکار دارند؟ در کار ملتها فضولی میکنند، در فرهنگ، دین، سیاست، اقتصاد ـ جناب! همه مصیبتهای فرهنگی ـ اجتماعی دنیا زیر سر همین تمدنهای کاپیتالیسته! برای ما شاه میبرند، شاه میآورند تا یک خودفروختۀ مناسب پیدا کنند. مملکت خودمان جاده نداره، آقای محترم! دهاتهای ما جاده و بهداشت ندارند. دو تا مدرسۀ درست و حسابی نداریم، آب و برق اکثر شهرهامان سامان نداره! دهاتیها که از چاه آب میخورند و چراغ نفتی روشن میکنند. لابد نمیبینی که اقتصاد ما شده فروش نفت...» مرد چند قدم رفت: نمیفهمم این مسائل به تو چه ربطی داره؟ قهر کرده بودی که بری و خرابکار بشی و برگردی؟ و زن به آن روز فکر کرد که از غصه خوردنش برای مردم فقیر با همسفرش در اتوبوس صحبت کرده بود. همسفرش به او گفته بود قرآن بخوان و ازخدا بخواه که راه را به تو نشان دهد. حالا زن در ماههای آخر سال 1357 رودروی شوهرش ایستاده و به او میگوید که دلم نمیخواهد روش زندگیم را اصلاح کنم. کتاب حاضر حاوی سه دهه خاطرات سیاسی مولف ـ رفعت یزدانپرست ـ علیه مجاهدین خلق است.
وزن
300
تعداد صفحات
200
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1387
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0