در خانه را که زدند از جا بلند نشد. چون بابابزرگ گفته بود وقتی خانه نیست در را روی کسی باز نکند. باز هم در زدند. صدیقه رفت توی حیاط تا بگوید بابابزرگ خانه نیست که دید دو مرد از لب دیوار توی حیاط پریدند. از ترس جیغ زد. یکیشان گفت خفه شو. دیگری پرسید چرا در را باز نکردی؟ بابابزرگت کجا رفته؟ زبان صدیقه بند آمده بود. مرد داد زد: کری یا لالی؟ مرد دیگر، گوشه و کنار حیاط را گشت و بعد به اتاق آمد. اساساً را به هم ریخت. کتابهای بابا را روی زمین پرت کرد. وسایل توی کمد را بیرون ریخت. دنبال چیزی میگشت. صدیقه از ترس گوشه اتاق کز کرده بود. مردی که داشت کتابها را پاره میکرد، توی چشمهای صدیقه زل زد.
زبان
فارسی
وزن
258
کد دیوی
8fa3.62
مکان انتشار
قم - قم
تعداد صفحه
172
زمان انتشار
1400
شابک
9789649736846
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0