«میرزا عباس» آماده رفتن به حجره بود که فریادی بر سر شاگرد تنبل خود «تقی» زد تا از خواب برخیزد. او به تقی گفت: میخواهم مقداری پول به تو بدهم، تا شب در شهر بگرد و با آن کاسبی کن. اگر شب بازگشتی و پول باقی بود میفهمم که عاقل شدهای. تقی پول را از میرزا گرفت و راهی شهر شد و در راه با مردی برخورد کرد که مزرعة پیاز داشت. او از مرد خواست که دست از کارش بردارد، زیرا تقی از پیاز متنفر بود، اما مرد زیر بار نرفت. تقی نیز وارد مزرعه شد و همة پیازها را لگدمال کرد. سپس مرد تقی را نزد قاضی برد: قاضی به تقی گفت که یا باید پول پیازها را بدهد یا یک سبد پیاز بخورد و یا به جلاد میگوید که فلکش کند. تقی نخست پذیرفت سبد پیاز را بخورد اما تا نیمة آن را که خورد دیگر نتوانست ادامه دهد. پس از آن به قاضی گفت که حاضر است از جلاد کتک بخورد، اما چند ضربهای که خورد پشیمان شد و در نهایت پول پیازها را داد و نزد میرزا بازگشت. به این ترتیب تقی هم پیاز را خورد و هم چوب را و هم پول پیازها را داد. هرگاه کسی طمع کند و برای جلوگیری از زیان بزرگ دل به زیان کوچک ببندد و موفق نشود میگویند: هم چوب را خورد و هم پیاز را و هم پول را داد. در کتاب حاضر ضربالمثل دیگری از «امثال و حکم» دهخدا برای کودکان بازنویسی شده است.
وزن
18
تعداد صفحات
12
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1388
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0