این داستان دربارهی دختری است زشت که فرزند ارشد خانواده بوده و در دهکدهای زندگی میکند. ارباب این روستا، "خان میرزابک" نام دارد. در روستا رسم بر این است که هر سال به هنگام جمعآوری محصول، خانوادهها هدیهای برای خان میبرند. به این ترتیب که هدیهها باید روی سر دختر ارشد خانه قرار گیرد. اما از آنجا که این دختر، همواره به سبب زشتی چهرهی خود، مورد تمسخر مردم قرار میگیرد، روز جشن به جای رفتن به خانهی ارباب به کنار چشمه رفته و با دیدن شئای نورانی به درون چشمه میرود. اما با پا گذاشتن به آن نقطه ناگهان متوجه میشود که آن شئ نورانی گودالی است بزرگ که او را به سوی دهکدهای زیبا رهنمون میشود. دختر با فرو رفتن در این گودال سرانجام به دهکدهای میرسد که هیچکس در آن وجود ندارد. او در آنجا صندوقچهای از جواهرات را مشاهده میکند که متعلق به ارباب این روستا بوده است. دختر صندوقچه را با طناب به کمر بسته و دوباره از طریق همان چشمه به سمت بالا حرکت میکند و...
وزن
72
تعداد صفحات
48
محل انتشار
همدان - همدان
سال انتشار
1385
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0