در روزگار قدیم، هیزمشکن فقیری زندگی میکرد. روزی او برای تهیهی هیزم به جنگل رفت، اما هر درختی را خواست قطع کند، درخت به حرف آمد و با التماس از او خواست از این کار صرفنظر نماید. هیزمشکن نیز قبول کرد. کمی بعد پیرمرد کوتولهای، که پدر و حکمران جنگل بود، از داخل جنگل نزد او آمد و یک میلهی طلایی به عنوان پاداش به او داد و گفت که از این پس شانس به تو روی آورده و دیگر به چیزی احتیاج پیدا نخواهی کرد، اگر نمیخواهی که روزهای خوش آیندهات به مصیبت و بدبختی تبدیل بشود، باید حرص و طمع را از خود دورکنی. سپس نحوهی استفاده از فیلهی طلایی را به او آموخت و ناپدید شد. از آن روز به بعد، در تمام آن منطقه هیچکس خوشبختتر از هیزمشکن نبود. او هیچگاه اسیر حرص و طمع نشد، فرزندانش نیز پس از مرگ او به خوبی از میلهی طلایی نگهداری و سالهای سال با شادی زندگی کردند. اما سالها بعد میله طلایی به دست آدم بیفکری افتاد و او با هوس نابهجا نه تنها میله بلکه زندگی خود را نیز از دست داد. تنها شاهدان ماجرا درختان جنگل بودند که بر اثر وحشت، قدرت تکلمشان را از دست دادند و تا امروز لب از لب باز نکردهاند. این داستان تحت عنوان "هیزمشکن مهربان" به همراه چندین داستان دیگر با این عناوین در کتاب حاضر به چاپ رسیده است: پشه و اسب؛ خواستگاری کلاغ از سینهسرخ؛ دو اسب؛ پادشاه قارچها؛ آینهی جادویی؛ سیاهسوخته؛ مشاور دانا؛ شاهزاده خانم بادپا؛ شاهزادهی قدرشناس؛ شاهزادهخانم باهوش؛ مرد خانهدار؛ و دهقانی در انتظار مرگ.
مترجم
اکبر مترجم : میرمطهر
مترجم
فخری مترجم : باوندی سوادکوهی
وزن
192
تعداد صفحات
128
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0