با فرا رسیدن تابستان، مامانبزرگ از گرما کلافه شد و شروع به بستن چمدانها کرد. او در جواب نوهاش که پرسید به کجا میروند، پاسخ داد وقتی که تابستانها میتوانیم به ییلاق برویم، ماندن در خانه خیلی سخت میشود. بدینترتیب آنها سوار بر اتوبوس از مناطق بسیاری گذشتند تا سرانجام به خانهای که کرایه کرده بودند، رسیدند. آنها اوقات خوشی را در ییلاق گذراندند. این داستان از زبان نوه و به دو زبان فارسی و انگلیسی به چاپ رسیده است.
مترجم
نیلوفر مترجم : الفت شایان
وزن
24
تعداد صفحات
16
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1388
زبان
فارسی/انگلیسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0