آن روز را به خاطر داشتم؛ روزی سرد و برفی، زمین پوشیده از برف شده بود و من با چند نفر از دوستانم مدت دو ماهی را در اتاقی در دامنهی کوهی گرد هم آمده بودیم. آن شب همه از خاطرات خود میگفتیم تا این که نوبت نوروز شد. او از همراهان ستارخان و از آزادمردان خطهی ما به شمار میرفت. او خاطرهی خویش را اینگونه آغاز کرد: روزی به کنار چشمهای رفته بودم که متوجه شدم دختری در کنار چشمه، کوزهای را از آب پر میکند، کوزه آنقدر سنگین بود که او را اذیت میکرد. به او گفتم اگر مقدار آب را کمتر کنی، حمل آن راحتتر میشود، ولی او گفت: نمیتوانم زیرا خانم اربابم زنی سختگیر است. دیدن دخترک مرا به یاد داستان "بینوایان" اثر ویکتور هوگو و شخصیت "کوزت" انداخت. در دل گفتم چه بسیار دخترهایی که به سرنوشت این دختر دچار میشوند و نیازمند کمک ما هستند. بعد از اتمام خاطرهی دو ستم به این فکر افتادم که داستان دخترکانی مانند او را بنویسم تا به آنها کمکی کرده باشم. مجموعهی حاضر حاوی داستانهایی کوتاه به زبان ترکی است که نویسنده هریک از آنها را به افراد خاصی تقدیم نموده است.
وزن
117
تعداد صفحات
78
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1386
زبان
ترکی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0