در این داستان، "صادق" که قبلا از خانوادهای متمکن بوده، با مشاهدهی "علی"، "حمید" و "سعید" که در بازار به سیبفروشی، مشغول هستند، تصمیم میگیرد خود نیز همین کار را در پیش بگیرد. او در این زمان، زندگی تلخ گذشتهی خود را ـ که غرق در مادیات بوده ـ مرور میکند. در بخشی از گفتوگوی "بابا نصرت" با "صادق" آمده است: "همهی سیبفروشها، آسمون رو میبینن... همهی اونایی که دنبال چیزی میگردن، دنبال چیزی که هیچ دیوار و مانعی نمیتونه باعث پنهان موندنش بشه. اینو هرکسی باید به تنهایی بفهمه باید بگرده تا پیدا کنه".
وزن
72
تعداد صفحات
48
محل انتشار
تهران - تهران
سال انتشار
1384
زبان
فارسی
هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر، از طریق دکمه ثبت نظر اقدام نمایید.
متوسط امتیازها
0.0